علمی-فرهنکی-هنری-ورزشی آخرین مطالب آرشیو وبلاگ صفحات وبلاگ لوگو آمار وبلاگ
شعر اى خیال سبز خم، خفته در خمارى ات !شد مسیر سرخ عشق مست رهسپارى ات باشتاب رفته اى، آتشین شهاب من آن چنان آه گم شده است ردّ خون جارى ات دوست داشتم شبى هم رآاب مى شدیم مهلتم ولى نداد خوى تک سوارى ات تا همیشه خانه ات در میان لاله هاست غبطه مى خورم بر این حسن هم جوارى ات در آنار پنجره، باز گرم گفتوگوست با نگاه خیس من، عکس یادگارى ات از زبان موج ها، قصّه ات شنیدنى است در توان من آه نیست شرح بى قرارى ات از سروده هاى خویش غرِ در خجالتم پس آجاست اى عزیز ! دست هاى یارى ات؟-------------------------------------------------------------------------------------------------------- لحظه هاى آسمانى - نشر الکترونیکی شاهد7 باز مى سرایمت، مى سرایمت، عزیز !در نبود واژه هم، با وجود گریه نیز پیش شمع یاد تو گرم شب نشینى اند یک قلم، دو قطعه عکس، چند صفحه روى میز برگ برگ شوِ ریخت از آتاب عمر من آه، خسته ام از این فصل فصل برگ ریز بوم چشمم از نخست در خیال نقش توست با نگاه من بیا طرح دوستى بریز !در مسیر اشک من، گام اگر زنى تو را مى برد به شهر عشق، ردّ جاده هاى لیز اى دو هفت ساله ماه ! خدمت تو را سزاستهفت قافله غلام، هفت آاروان آنیز بارها به دست تو نامه ام ستارهوار پخش شد در آسمان تکّه تکّه، ریز ریز سهم این شکسته پر مصرعى ست مختصر :با تو رنج ها گهر، بى تو گنج ها پشیز -------------------------------------------------------------------------------------------------------------- در لحظه ى پرواز عمرى نگاهت بهترین تصویر من بود یادت شباهنگام دامنگیر من بود وقتى آه آزادانه با هم مى پریدیم عاصى ترین احساس در زنجیر من بود من خواب دیدم پر آشیدى و سحرگاه تنها شدن در این قفس تعبیر من بود رفتى و چشم آیینه بعد از تو هر صبح در حسرت لبخند دیرادیر من بود رفتى، ندیدى بى تو حتّى روز ابرى خورشید در اندیشه ى تبخیر من بود !زاین جا دلم مى خواست با هم پر بگیریم امّا چه باید آرد؟ ! این تقدیر من بوددر لحظه ى پرواز بالم در هوس سوخت تو خوب بودى هم سفر ! تقصیر من بود-------------------------------------------------------------------------------------------------- در باغ ز عطر یاس آآنده شدند * * * ما وارث مرگ هاى با لبخندیم یادآور موج خیزى اروندیم * * * تو رفتى و من هنوز در بند تنم از منتظران لحظه ى پر زدنم * * * چشمان من از نگاه، خالى مانده ست این سینه ز حجم آه خالى مانده ست * * * در بین آتاب آفر، محدود شدند آن سوى سطور ترس مسدود شدند * * * آن روز زمان مژده اى دیگر بود چشمان پیمبر آسمانى تر بود در آنج قفس هم آشیان مى خواهم دل تنگم و از غمت امان مى خواهم * * * دل غمگین من را شاد بردى نه آهسته آه مثل باد بردى -------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------- روح موج خیز آلبه اش در همین حوالى بود بهترین همدم اهالى بود سمت چشمانش آسمانى رنگ شکل باران شبیه شالى بود راه امیدوارى اش هر روز رو به فرداى احتمالى بود تاول سرخ روى دستانش مثل گل بوته هاى قالى بود وقتى از فصل عاشقى مى خواند شعرهایش چه قدر عالى بود پیچک سبز آرزوهایش زینت جنگلى خیالى بود دل پاآش چو مرغ دریایى فکر پرواز تا زلالى بود آن چنان روح موج خیزى داشت آه گمان مى آنم شمالى بود -------------------------------------------------------------------------------------------------------------- آخرین دعا وقتى آه جام هر غزلم پر شد از اشک هاى این دل سودایى با من ز آب و آینه صحبت آن اى آسمان سبز معمّایى در پهن دشت سینه اگر رویید زخم عبور، جاى شکایت نیست خالى ست در حرارت آغوشم جاى هزار لاله ى صحرایى هم چون نسیم، عطر تو مى پیچد در حجم عارفانه ى سنگرها شب هاى حمله، وقت مناجات، اى آن آه از سلاله ى گل هایى در لحظه اى آه بارش پاییزى آن قامت بلند تو را خم آرد با برگ ریز زرد تو مى دیدم شیواترین شعار شکوفایى آن شب آبوترانه سفر آردى امّا دریغ از آن آه نفهمیدم اَمَّن یُجیب هاى شهادت بود آن آخرین دعاى تماشایى روزى آه شهر بدرقه ات مى آرد، پایان آوچ را ز تو پرسیدم امّا سکوت تلخ تو با من گفت دیگر به آشیانه نمى آیى ------------------------------------------------------------------------------------------------------------ سایه هاى بى آسى مثل دل همیشه در معرض خرابى ام جام عشق من تهى است آه، مو شرابى ام !پشت پلک ابرها رفته رفته محو شد مثل چشم هاى تو آسمان آبى ام ساحل آشیان ترین ! چشم باز آن ببینموج ها چه مى آنند با دل حبابى ام این آه مى روم در آن سنگلاخ غربت است آاش روبه راه بود راه انتخابى ام پرسش نگاه تو مى گدازدم چو شمع آب مى آند مرا شرم بى جوابى ام سایه هاى بى آسى قد آشیده اند آه باز مى رسد ز راه روز آفتابى ام ------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------ غزل آشتى با هم مگر قرار نبود آشتى آنیم؟ گویا دلت نخواست آه زود آشتى آنیم دیشب چه قدر منتظرت بودم اى عزیز !تا زیر آسمان آبود آشتى آنیم در استواى آینه ى خود سوختیم آاش با روشناى آبى رود آشتى آنیم نه من مقصّرم نه تو، پس باوجود این دعوا براى هرچه آه بود آشتى آنیم ما هرآدام راهى شهر محبّتیم آن جا خوشا به محض ورود آشتى آنیم خاشاآى از غرور مهیّا آنیم و بعد در بزم گرم آتش و دود آشتى آنیم چشمان مان میانجى وصلند، پس بیا بى هیچ گونه گفت و شنود آشتى آنیم --------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------- رشک تویى تهمتن نام آورى آه مى گویند در التهاب افق تندرى آه مى گویند چه خوب عاقبت آفر را نشان دادى به نسل جاهل و ناباورى آه مى گویند از اقتدار تو ضحاک ها یقین آردند آه هست آاوه ى آهنگرى آه مى گویند خبر رسید آه برگشته اى و در راهم براى دیدن خاآسترى آه مى گویند به چشم هاى تو من رشک مى برم، آرى به هر دو بیتى زیباترى آه مى گویند خدا ! غریبى و بى سرپناهى ام تا آى؟آجاست دست نوازشگرى آه مى گویند؟ -------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------- گلایه دوباره عشق به این جا آشاند پاى مرا آه دوست بشکند این قلب بى ریاى مرا چه سال ها آه شدم خرد در برابر او و پرت آرد به سویم شکسته هاى مرا هنوز مى شود آن ردّ زخم ها را یافت اگر نگاه آنى رنگ شانه هاى مرا درخت بارورى بود و سایه سار غریب جواب آرد ولى دست آشناى مرا همیشه بود امیدم آه بازمى گردد به دوش مى فکند نیمى از وفاى مرا نخواست بشنود آیا گلایه ام را دوست به گوش او نرساندید یا صداى مرا ------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------ در لحظه ى پرواز عمرى نگاهت بهترین تصویر من بود یادت شباهنگام دامنگیر من بود وقتى آه آزادانه با هم مى پریدیم عاصى ترین احساس در زنجیر من بود من خواب دیدم پر آشیدى و سحرگاه تنها شدن در این قفس تعبیر من بود رفتى و چشم آیینه بعد از تو هر صبح در حسرت لبخند دیرادیر من بود رفتى، ندیدى بى تو حتّى روز ابرى خورشید در اندیشه ى تبخیر من بود !زاین جا دلم مى خواست با هم پر بگیریم امّا چه باید آرد؟ ! این تقدیر من بوددر لحظه ى پرواز بالم در هوس سوخت تو خوب بودى هم سفر ! تقصیر من بودموضوع مطلب : |
||